بدون عنوان
گل زیبای من سلام عزیزم بلاخره روز موعود فرا رسید و منو آبا جوون به اتفاق آقای پدر و فرزند عزیزمون رفتیم سنقر.روز پنج شنبه ساعت 11 با بابا مهدی از شرکت زدیم بیرون رفتیم دو دست کله پاچه خریدیم و بعد رفتیم خونه.آبا رو ورداشتیم و راهی شدیم.هنوز ما ناهار نخورده بودیم ساعت 3 بعد از ظهر بابایی طاقت نیاورد و قروه جلو یه رستوران وایساد و غذا سفارش داد عجب غذایی بود و چقدر چسبید اما مگه شما می ذاشتی همش می خواستی ماست بخوری آخه گلم عاشق ماسته.تا مامانی می خواست بخوره النا خانم ...