النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

بدون عنوان

1392/4/13 0:09
نویسنده : مامان اکی
159 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای اولسلام الی جونم

امروز که دارم این مطالبو می نویسم 10 تیر 1392.من قبلا یه دفتر داشتم که روز به روز در مورد شما یاداشت برمیداشتم اما درست کردن وبلاگو از دوست خوبم مامان ملینا جوون یاد گرفتم و بعدش تصمیم گرفتم که منم واسه شما یه وبلاگ درست کنم که بزرگ شدی بخونی و لذت ببری .قلبقلبیه قلب از طرف مامان یکی از طرف پدر

گل من،عشق من،نفس من،زندگی من،قربون اون چشمای معصومت بشم،نمی دونی وجودت چقدر واسه زندگیمون پر برکت بود از اولش قدمت خیر بود.النا حوونم سفید برفی بودی

 شما 41 هفته ای بدنیا اومدی یعنی دکتر واسه 12 اسفند نوبت داده بود در حالی که بدنیا نیومدی تا اینکه 19 اسفند دکتر گفت که باید فردا بستری بشی که به زور بدنیا بیاریمش که خودت یواش یواش تصمیمتو عوض کردی و از ساعت 3 نیمه شب دردای مامان یواش یواش شروع شد اولش مثل دل دردای کوچیک بود که 45 دقیقه یکبار میگرفت اما کم کم فاصله دردا کم کمتر شد.اون شب مامان جوون و عمه جوون و آنیتا واسه تولدت اومده بودن زنجان و آبا(که خیلی دوست داره نوه هاش بهش بگن مادر جوون) و بی بی هم اونجا بودن.وقتی دردای مامان شروع شد همه خوشحال شدن که انشا الله کار به سزارین نمی کشه.ساعت 7 بود که بیمارستان بستری شدم دکتر صفا-مامای خصوصی مامان_بالای سرم بود بعد از کلی نرمش و دوش گرفتن گلم ساعت 10:13 دقیقه روز یکشنبه 20 اسفند سال 1391 چشم به جهان گشود.

اول خشکت کردن بعد گذاشتنت روی شکم مامان نمیدونی چه احساس زیبایی بودبعد قد و وزنتو گرفتن 3 کیلو و 620 گرم وزنت و 49 قدت و 35 دور سرت .وقتی می خواستن لباساتو بپوشن دستاتو جمع کرده بودی و پرستار نمی تونست لباستو بپوشه و کلی سر این موضوع خندیدن.

وقتی بدنیا اومدی داشتی گریه می کردی منم می ترسیدم اما دکتر صفا گفت نترس این گریه ها نشانه سلامت نوزاده اما نمی دونست که اینا نشانه گرسنکیت بود چون بعد نیم ساعت که بقلت کردم با چنان ولعی مک می زدی که نگو و وقتی سیر شدی خوابت برد گذاشتنت توی تخت مخصوص و رفتیم بخش.توی راه پدر اونجا دیدت و از اینکه دخر خوشگلی مثل شما داره به خودش می بالید.

همه بیمارستان بودن کنار تختمون یک سبد کل زیبا بود که پدر واسمون اورده بود همه زنگ می زدن و مامانی گیج شده بود که جواب کیو بده لحضات زیبایی بود راستی زمان درد زایمان مامانی واسه همه اونایی که بچه ندارن و آرزوشون اینه که بچه دار بشن دعا کرد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آرتین
10 تیر 92 11:33
سلام خاله جون پسر کوچولوی منم توی جشنواره تابستانه شرکت کرده منتظر رای های مهربونتون هستیم اول ببینید بعد کد293 به شماره 20008080200 پیامک کنید
مامانی درسا
10 تیر 92 11:48
سلام سلام منم به جمع نی نی های شکمو پیوستم اگه مایلید به من رای بدین ..... کد عکسمو به شماره 236 به شماره 20008080200 پیامک کنید ازتون ممنونم ..... از طرف نی نی درسای شکمو
مامان ملینا
10 تیر 92 21:36
سلام ببخشید ناشی گری کردم حذف شد
نوشین
11 تیر 92 13:44
چه دختر جیگری داری مامان اکی. خدا برات نگه داره


مرسی نوشین جوون انشا اله دخمر کلت بدنیا بیاید واسه اونم درست کنیم
مهسا
11 تیر 92 13:52
سلام الی جون.اول اینکه تبریک بگم که متولد اسفندی و آفرین به مامان اکی به خاطر وبلاگی که برات درست کرده .


مرسی مهسا جوون از اینکه وبو دیدی و نظر دادی
مامان حنانه زهرا
13 تیر 92 12:24



مرسی عزیزم