النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

سالگرد ازدواج مامان و بابا

1392/8/8 12:04
نویسنده : مامان اکی
161 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

 

ببخشید چند روزی بود که صفحه جدید واست ننوشته بودم آخه

 

روزا سرم شلوغ بود  می دونی که داریم دنبال خونه می گردیم که اگه خدا

 

بخواد خونه زیباشهر رو عوض کنیم و یه خونه بزرگتر بگیریم و خودمون بریم

 

 اونجا مستقر بشیم اینجور به بازارم نزدیک تر می شیم بهتره و شبا

 

بیشتر دوست داشتم با گلم باشم تااینکه بازم پشت سیستم بشینم

 

 حتی وقتی خواب بودی پیشت

 

دراز می کشیدم و از شما و شادیهایی که به زندگیمون دادی حرف

 

می زدم و گاهی شما یه لبخندای شیرینی توی خواب نثار می کردی

 

که شاید ناخواسته بود اما من می ذاشتم پای خواسته بودن و تایید

 

حرفای مامان جونت.

 

نمی دونم صورتت و وجودت واسه دیگران چجوره و اونا شما رو چجوری

 

 می ببینن اما من پوستتو از مخمل نرم تر چشماتو از چشمای آهو زیبا تر

 

و وجودتو عاری از هر عیب و ایرادی می بینم آخه شما عشق من

 

و بابایی هستی و گرمای زندگی ما

 

راستی از شنبه 2/06/1392 داری روی زمین می خزی اون روز

 

رفته بودی زیر مبل قایم شده بودی بهت تبریک می گم چون ماشاالله

 

هزار ماشا االله تا الان همه ی کارات زودتر از همسنات بوده

 

راستی ششم شهریور سالگرد ازدواج مامانی و بابایی بود و بابایی

 

موقع خونه اومدن با یه کیک اومد اما از بس هیجان زده شده بودیم که

 

یادمون رفت عکس بندازیم و شما چه با ولع از این کیک می خوردی آخه

 

احتمالا ارادت خاصی به این روز داری آخه اگه این روز مامانو بابا ازدواج

 

نمی کردن دیگه ................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)