سفرنامه قم
سفرنامه قم
گلم اینبار می خوام از زبان خودم بنویسم از زبان یک نوه برای مادر بزرگ
خاله جوون سهیلا پیشنهاد داد بریم قم و همه با جون و دل قبول کردیم
انگار یکی ما رو به سمت قم می کشید همه چیز به سرعت مهیا شد
و همه عازم قم شدیم آخرین باری که قم رفته بودیم به سالها
قبل بر می گشت
اول که وارد شدیم رفتیم دست بوس خانم معصومه ، حرم بزرگتر
و با صفا تر شده بود هر چند نتونستم ضریحو ببوسیم اما از دور
زیارت کردم شما هم که بغلم بودی می ترسیدم بهت فشار
بیارن و اذیت بشی
بعد حرم رفتیم غذا خوردیم و بعدش آدرسو گرفتیم که بریم
عرض ادبی هم به مادر بزرگمون بکنیم
میدان 72 تن،میدان ،وادی السلام
بگو مادر هنوزم یادی از ما میکنی یا نه؟؟
درون خاک تیره یادمان میکنی یا نه؟؟
به هر دردی که گشتم مبتلا.. کردی مداوایم
غم بی مادری را هم مداوا میکنی یا نه؟؟
دامن از دست من خسته نکش ،ای مادر
که پناه من و دل،گوشه ی دامان تو بود
با چه سر گرم کنیم دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد،دیده تو را می جوید
رهگذر آهسته بگذر این مزار مادر است
بر جمیع مادران روزگار او سرور است
پاره ی جان و تن است این خفته در خاک سیاه
تا ابد چشمان ما در انتظار مادر است
به یاد شمع رویت همچون پروانه میسوزم
تو رفتی و من به جایت اندر این کاشانه میسوزم
گهی آیم کنار قبر تو با دیده ای گریان
گهی از مهربانی های تو در خانه میسوزم
النا جوون !!!دلم داره آتش می گیره چون متاسفانه شاید
اگه سال بعد بیایم اینجا دیگه از این اتاقها و این سنگ
قبر خبری نباشه چون می خوان همه رو خراب کنن.
وقتی این خبر و شنیدیم دل همه مالامال از غم شد
ما بی محبتیم یا زندگی همینه چرا که بعد سالها اومدیم
اینجا و مدتی بعد دیگه اینو رو هم نمی تونیم ببینیم