بدون عنوان
نی نی نازم،28 اردیبهشت سال 1392 روز خیلی بدی بود بعد چند روز تاخیر واکسن 2 ماهگیتو زدیم اونقدر گریه کردی که نگو. پدر و آبا رو به گریه انداختی و ممانی واسه اولین بار تونست خودشو کنترل کنه و به شرایط مسلط بشه.
و بابا یی با یه ترفند تونست هم تبتو پایین بیاره و هم دردتو کم کنه اما بازم همش بغل من بودی و به من می چسبیدی.
گلم اینجا بود که دیدم صورتت خیس شد توی چشم چپت برای اولین بار اشک اومده بود اما چشم راستت هنوز خشک بود یه لحظه ترس تمام بدنمو فرا گرفت اما کمی بعد که باز هم از فرط درد گریه می کردی چشم راستتم پر از اشک شد و برای اولین بار از دیدن اشکات خوشحال شدم
زیبای من،من و پدر عاشقتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی