النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

امادگی برای رفتن به مهد کودک

1392/12/12 13:13
نویسنده : مامان اکی
321 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همگی   ما اومدیم

 

بعد کلی تاخیر بلاخره این مامان خانم دستش به قلم (کیبورد) رفت

 

و می خواد چند خطی بنویسه

 

زیبای من!

 

وجود تو مالامال از شور و نشاطه و این لبخند ها و جیغ و دادهای

 

تو که از هیجانه به تمام زندگی انرژِی می ده خدا رو هر روز هزاران بار

 

شکر می کنم که وجود تو رو به ما بخشید.

 

توی این مدت کارای جدید زیادی یاد گرفتی مثلا مامان که از سر کار می یاد

 

 وقتی چشمت به من می افته دستاتو به معنی سلام تکون می دی

 

خاله طاهره که خداحافظی می کنه که بره دستاتو به معنی خداحافظی ب

 

ا خاله تکون می دی

 

مامانی که میگه :النا بگو خدا رو شکر که به ما مامان و بابا دادی

 

سریع دستاتو رو به آسمون بلند می کنی

 

وقتی بابایی واست آهنگ می خونه شما هم شروع به زمزمه می کنی

 

هرچند کلماتت بی معنین اما به خیال خودت همونیه که بابایی واست می خونه

 

هنوز نمی تونی بدون اینکه دستاتو از کسی یا جایی بگیری راه بری اما

 

آقای دکتر گفت واسه عید راه میوفته و سفره سال نو رو به هم می ریزه

 

چند شب پیش دایی جوون رسول زنگ زده بود اونقدر پشت گوشی جیغ

 

کشیدی و خندیدی که دل دایی داشت واست غش و ضعف می رفت

 

راستی تولدت نزدیکه ،من و بابایی هدیمونو گرفتیم اما احتمالا مجبوریم 3 دفعه

 

 تولد بگیریم آخه خونواده بابایی می گن باید بیاین میانه تولد بگیریم

 

،خونواده مامانی هم می خوان سنقر تولد بگیریم.اما چون روز تولدت زنجان

 

هستیم پس یه تولد 4 نفره زنجان واست می گیریم

 

همونطور که هر شب واست توضیح می دم مامان و بابا تصمیم گرفتن

 

که بعد عید النا خانم  رو توی یه مهد کودک ثبت نام کنند بگذریم از

 

 استرسی که مامانی داره و از درد این استرس شبا بی خواب شده

 

امیدوارم خیلی زود به محیط جدید عادت کنی و یه مرحله جدید از زندگیتو

 

شروع کنی گلم

 

حالا دلیل ثبت نامت توی مهد چی بود؟راستش آبا جوون می خواد

 

بره خونش و مامان می توسه که شما رو تنهایی دست

 

خاله طاهره (پرستار النا خانم) بسپاره البته خیلی آدم خوبیه اما

 

یه نقصایی داره

 

دلیل بعدی خوده النا خانمه که دیگه وقتشه که وارد گروه همسالاش

 

 بشه و چیزای جدیدی از بقیه یاد بگیره

 

مهد کودکی که واست انتخاب کردیم خیلی جای با خالیه و کلی

 

گشتیم تا بهترینشو پیدا کنیم-مهد المان-

 

خدا کنه یه روزی بیام بنویسم که اون همه استرس اشتباه بود

 

و النا همون روزهای اول به مهدش عادت کرد  انشاالله

 

عکس پایین هم که می بینید مربوط به اولین عکس 3*4 که

 

واسه مهدت انداختیم ببینید دخترم چه خانم شده

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

qOnGg0aJtjHlUlvZsjDWU9IRbMEwXTvdyDmNMG_ihszUCT6R8D0gvNJEpV6fCuQD
14 اسفند 92 22:40
خوشگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگل عمه چقدر نازی شما...
مهسا
16 اسفند 92 12:50
الهی چه ناز شده.خدا حفظش کنه.شبیه آیلار شده
مامان آروین-مریم
22 اسفند 92 8:55
نیم نگاهت را به تمامی دنیا نخواهم فروخت ، حتی اگر ذره ای به یادم نباشی . با آرزوی سالی خوش و خرم برای شما دوست عزیزم در کتار خانواده محترم ..........