سفرنامه تاسوعا و عاشورا
نور زندگی من:همونطور که می دونی واسه تاسوعا و
عاشورا رفتیم سنقر تا بتونیم توی مراسم نذری دایی اسدالله
شرکت کنیم همه خونه آبا جمع شدیم من خیلی کم شما
رو می دیدم چون همش بغل آیلار جوون و عمو امیر و خاله
جوونات بودی خلاصه به زور پایین می اومدی اونقدر با
خونواده خاله جوون سهیلا عیاق شده بودی که کم کم داشتی
مامانی رو فراموش می کردی و فقط موقع خواب یاد من
می افتادی
الی جونم: اونجا همه فایل مادریتو واسه دومین بار دیدی و
دل همه رو بردی یه لبخندای شیرینی به همه می زدی
که همه رو عاشق خودت کرده بودی
از چپ به راست:آیی جوون،النا خانم،رها جوون
اینجا خونه خاله جوون لیلاست
عاشق گل رو کلاه آیی جون شده بودی فکر کنم از گله
هیچ اثری نذاشتی بمونه
باز گوشی من دست این وروجکا افتاده بود حیف شد که
یکیشون داره عکس می اندازه و پشت دوربینه
اینجا روسری آبا جوونو سرت کردی