النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

یک تجربه

1392/9/5 10:35
نویسنده : مامان اکی
148 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

النا خانم:وقتی رفتیم خونه آبا جوون همش اطرافو نگاه

 

 می کردی چون خونه جدید بود دوست داشتی همه جا

 

 رو ببینی منم بردم کل خونه رو بهت نشون دادم و شما

 

 با کمال میل نگاه می کردی

 

اونجا برای اولین بار بود که بخاری می دیدی و آتش داخل

 

 اون برات خیلی جذاب بود و همش دوست داشتی بری و

 

اتش با دستات بگیری منم که همش می گفتم:النا نری جلو جیزه

 

و میاوردمت عقب

 

بابایی گفت:برو من مواظبشم

 

بعد چند دقیقه دیدم داری گریه می کنی

 

مامانی:چی شد

 

بابایی:دستش خورد به بخاری

 

مامانی:چرا حواست نبود؟عصبانیعصبانیعصبانیعصبانی

 

بابایی:خودش رفت دست بزنه منم جلوشو نگرفتم گفتم

 

بزار خودش تجربه کنهخندهخندهخندهخنده

 

مامانی:واقعا که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

عصبانیعصبانیعصبانیعصبانی

 

اما بعدش دیدم که می ری نزدیک بخاری اما دست نمی زنی

 

و یاد گرفتی شاید بابایی باعث شده بود درس خوبی یاد بگیری

 

بابایی اخلاقشه ،هیچ کس رو از هیچ کاری منع نمی کنه 

 

بهت میگه که چی بده چی خوبه اما جلوتو نمی گیره تازه

 

تشویق میکنه که بری جلو و خودت تجربه کنی مثل رانندگی

 

 مامانی که بابایی سویچو داد بهم گفت اگه پشت فرمون

 

نشینی هیچ وقت یاد نمی گیری فقط مواظب باش به خودت

 

 یا یه انسان دیگه آسیب نرسونی ماشین فدای سرت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان بهراد کوچولو زهرا جون
5 آذر 92 18:27
الهی الهی خاله فدات شه ؛ عیب نداره النا جونم عوضش یادت می مونه دیگه دست نزنی . بزار فوتش کنم فوووووووت
مامان ابوالفضل
11 آذر 92 17:07
آخی مواظب باش خاله ایشالا زود خوب بشه