النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

دندون دراوردن النا

  توجه               توجه     امروز جمعه 19/7/1392 و النا خانم 6 ماه و 29 روزه     بازم یه خبر خوب و دست اول و عالی     النا خانم داره دندون در میاره     امروز صبح مامانی دستشو شانسی کشید روی     لثه الی کوچولو که یه هو متوجه یه تیزی روی لثه     خانم خوشگله شد و از ذوق جیغ کشید     "دخترم داره دندون در میاره"     هر چند که النا جووون تب کرده و یه خورده بی قراری     میکنه اما این بی قراری شیرینه   &...
8 آبان 1392

شباهت النا به بابایی

الی جووونم!!!!!!!!!!!!     دیروز مامانی داشت آلبوم بچگی بابا جوونو نگاه     می کرد که یه هو با صدای بلند گفت:     ""ووووووووووووووووااااااااااااااااااا ی ی ی ی ی ی"     آباجوون و بابایی با تعجب نگاه کردن:     "چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟"     مامانی:شباهتو ببینید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!             این عکس بابا جوونمه و پایینی عکس منه لطفا      بگید چقدر به همدیگه شباهت داریم           &nb...
8 آبان 1392

تولد ارغوان

گل زیبای من !!!!بلاخره روز سه شنبه 23/7/92 فرا رسید   و همگی (آبا جوون،بابایی،مامان و النا خانم) به طرف   تهران راه افتادیم.البته بابایی رفته بود قزوین ماموریت   ما ماشینو برداشتیم و عوارضی قزوین بابایی رو هم سوار   کردیم و قزوین رو به مقصد تهران ترک کردیم البته شما کل    راه زنجان قزوینو بغل آبا جوون لالا کرده بودی و مامانی   پشت فرمون هر چند وقت یه بار نگاهی بهت می انداخت   و قربون صدقت می رفت.   راستی توی عوارضی قزوین بابایی واسمون کلی چمبر   خیار گرفت که انصافا مزه خیار بوستان داشی رو می داد    4 نفری حمله ...
8 آبان 1392

سفرنامه قم

سفرنامه قم   گلم اینبار می خوام از زبان خودم بنویسم از زبان یک نوه برای مادر بزرگ   خاله جوون سهیلا پیشنهاد داد بریم قم و همه با جون و دل قبول کردیم      انگار یکی ما رو به سمت قم می کشید همه چیز به سرعت مهیا شد   و همه عازم قم شدیم آخرین باری که قم رفته بودیم به سالها   قبل بر می گشت   اول که وارد شدیم رفتیم دست بوس خانم معصومه ، حرم بزرگتر   و با صفا تر شده بود هر چند نتونستم ضریحو ببوسیم اما از دور   زیارت کردم شما هم که بغلم بودی می ترسیدم بهت فشار   بیارن و اذیت بشی     بعد حرم رفتیم غذ...
8 آبان 1392

بدون عنوان

      روی لحافم یک باغ زیباست   یک آسمان گل در باغ پیداست   شبها که هستم در رختخوابم سقفی پر از گل هست این لحافم بر روی گلها من میخورم تاب با بوی گلها من میروم خواب   در بين اين باغ لالا چه زیباست چون بوی مادر در بین گلهاست   آی بازی بازی بازی   دارم میرم به بازی   بازی قایم موشک   با پیشی ناز کوچک   چشم میذارم همیشه   تا پیشی قایم بشه   پی...
15 مرداد 1392

بدون عنوان

                    میشه اسم پاکتو             رو دل خدا نوشت   میشه با تو پر کشید                        توی راه سرنوشت   میشه با عطر تنت                       تا خود خدا رسید   میشه چشم ناز...
15 مرداد 1392

بدون عنوان

          دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد ، چه   ب خشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم ! دلم گرم است ، میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم … برایت من خدا را آرزو دارم !     دیروز صبح که خونه رو به مقصد شهرک صنعتی ترک کردم توی راه همش به خودم می گفتم عجب لذتی داره بچه دار شدن هر روز که میگذره جدا شدن از الی واسم سخت تر و سخت تر میشه     مادر   گویند مرا چو زاد مادر   پستان به دهان گرفتن آموخت       شبها ب...
11 مرداد 1392