النا جوونالنا جوون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

النا عشق مامان و بابا

بدون عنوان

    سلام گلم این چند روزه خیلی خیلی شیطون شدی هر روز یه کار جدید   انجام می دی     1-لباتو بهم می چسبونی و صدا در میاری   2-زبونتو میاری بیرون مامانی که می خواد زبونتو بخوره سریع می بریش تو   3-مامانی که پارچه می ندازه روی صورتت برمی داره می خندی چوون   می دونی که مامان داره باهات بازی می کنه   راستی گلم امروز خاله فاطمه داره میره آلمان شما ندیدیش اما مامان   خیلی  دوسش داره هنوز هیچی نشده دلش واسش تنگ شده اگه وقت   داشتیم  می رفتیم می دیدیمش اما حیف شد ......   ...
9 مرداد 1392

بدون عنوان

چگونه موفق شویم؟       * برنامه ریزی کن وقتی که دیگران مشغول بازی کردن هستند؛     * مطالعه کن وقتی که دیگران در خواب هستند؛     * تصمیم بگیر وقتی که دیگران مردد هستند؛     * خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازی هستند؛     * شروع کن وقتی که دیگران در حال تعلل هستند؛     * صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردن هستند؛     * گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردن هستند؛     * لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگین هستند؛     * پافشاری کن وقتی که دیگران ...
4 مرداد 1392

بدون عنوان

  به خدا گفتم :   « بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو   دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »   خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو …من هم مال تو       داستان النا و عروسکش   دیروز عروسک النا رو بردم گذاشتم پیشش اولش خیلی با مزه با تعجب به    من نگاه کرد بعد عروسکو برانداز کرد که داستانشو از زبان النا شرح می دم     باز این چی بود مامان گذاشت پیشم         باز که گوشیش دستشه می خواد منو سو...
4 مرداد 1392

بدون عنوان

عمر من در عشق خوبان سر رسید   موی من از ناز خوبان شد سفید   ناز کردن بر من از دیوانگیست   صید من چون صید مرغ خانگیست   من چه دارم کز تو پنهانش کنم؟   جان تقاضا کن که قربانش کنم...   گل قشنگم،چند روزی بود درگیر جابجایی انبار شعبه بودیم روزها سخت کار می کردیم و شبها خسته به    خونه میامدیم بنابراین زمان زیادی برای رسیدگی به وبلاگت نداشتم اما خدا رو شکر دیگه کار تموم شده    و می تونم یه نفس راحت بکشیم و وبلاگ دختر نازمون بروز کنم   شنبه وقتی خسته از سر کار اومدیم دیدیم النا خانم با آبا و خاله طاهره _پرستار النا جوون_بیرون بودن ما ...
1 مرداد 1392

بدون عنوان

  خداوندا ، لبش را همیشه خندان بگردان     الهی آمین...       الی جوونم  ،  پنج شنبه 20/04/1392 من صبح زود رفتم سر کار اونجا سریع صورت مغایرت بانکی رو فرستادم و گفتنیها رو به عمو نیازی گفتم و با هزار دلهوره شرکتو به سمت خونه ترک کردم.توی راه همش به این فکر می کردم که اگه گلم ، باز مثل واکسن دو ماهگیش اذیت بشه چیکاز کنم؟ وقتی اومدم خونه تازه از خواب بیدار شده بودی گلم ، سر و صورتتو شستم و بعد با خاله طاهره راهی درمانگاه هنرستان شدیم اونجا که رسیدیم بر خلاف سری قبل خیلی خلوت بود اینو به فال نیک گرفتم و رفتم پروندتو گرفتم و رفتیم واکسن ب ث ژ  رو ز...
24 تير 1392

بدون عنوان

باباییم امشب رفته ماموریت می خواد تا 3 شب اونجا با شه منم دلم واسش یه ذره شده به خاطر همین می خوام از باباها بنویسم                                                       بابا جوون خیلی دوست دارم          دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی مید...
23 تير 1392

بدون عنوان

  دخترم ، اگر صادقانه نگاه کنی،می توانی زیباترین ها را ببینی گلم ، برای اینکه لحظه را درک کنی نترس و بدان که ماجراجویی و لاقید بودن متفاوت است عشقم ، بدان که مسیر خوشبختی همیشه هموار نیست نفسم،بدان خوشبوترین گلها،لزوما زیباترین آنها نیست همستیم ،دوستانت را بدون توجه به آنچه که انجام می دهند دوست داشته باش زندگیم ،بدان که عشق حقیقی نیاز به تعهد دارد عزیزم ،بدان که نباید اجازه بدهی که غرورت مانع بخششت شود نازنینم ،در مواقعی همچنان بازیگوش باش ،آن زمان مهم نیست که چند سال داری       زیبای من!تولد چهار ماهگیت مبارک       &nb...
20 تير 1392