بدون عنوان
داستان النا و خیار به روایت تصویر
دیروز آبا ،بابایی ، من و الی جووونم رفته بودیم میانه خونه مامان جوون و بابا جون.14/04/1392
وقتی ما رسیدیم بابا جوون هم با چند تا پاکت میوه از راه رسید و اتفاق خیلی جالبی افتا د که داستانشو در قالب عکس با یه شرح کوچولو از دهن النا توضیح می دم.
آخ جوون بابا جوون اومد،اون چیه دست
بابا جوون!!!!!!!!!!!!!!!!!
وایسا ببینم دست بابا جوون چیه؟
انگار خوردنیه
به به بابا جوون خیار خریده
بذار ببینم کی داره می خوره؟؟؟؟؟
انگار عمه جوونم خیار می خوره!!!!!!!!
عمه جوونم!!!!!پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا که اینجور شد منم دندون گیرمو می خورم شاید
متوجه بشه که منم گرسنمه به منم بده
بذار ببینم متوجه شدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا!انگار نه انگار
منم باهاتون قهرم
باهاتون قهرم
آخ جوون!انگار متوجه منم شدن
آخ جوون خوردنی
بدون شرح
بدون شرح
بدون شرح
بدون شرح
یه ذرش رفته لای دندونم
آخیش سیر شدم
زندگی با شکم سیر چه حالی میده
اینم عمه جوونمه که عاشقشم